غزل شماره 96 دیوان حافظ، درد ما را نيست درمان الغياث + با تعبیر فال
درد ما را نيست درمان الغياث هجر ما را نيست پايان الغياث دين و دل بردند و قصد جان کنند الغياث از جور خوبان الغياث در بهاي بوسه اي جاني طلب مي کنند اين دلستانان الغياث خون ما خوردند اين کافردلان اي مسلمانان چه درمان الغياث همچو حافظ روز و شب بي خويشتن گشته ام سوزان و گريان الغياث
تعبیر غزل شماره 96 دیوان حافظ ، درد ما را نيست درمان الغياث
درد دل تو و فریادها و آههای جگرسوزت درمانی ندارد. هرچند که تقوی پیشه کردهای و دل و دین را یکجا پای وصل گذاشتهای، اما همچنان در دردی عمیق غوطهوری. هر چه میکشی از آشنایان است و قلبت پر از محبت و وفاداری است، حتی حاضر هستی برای رسیدن به وصال یار جانت را فدا کنی. اما بدان که با گریه و زاری مشکلت حل نمیشود. هیچچیز از راههای احساسی و عاطفی، به خودی خود، تغییر نخواهد کرد. نیاز به صبر، درک، و آگاهی داری تا در این مسیر پیچیده قدم برداری. در این راه، تنها ایمان به خدا و تلاش برای فهمیدن خواستههای دل و رضای اوست که میتواند تو را به آرامش برساند.